نقاشی | این یک پیپ نیست !

این پست در حال حاضر ناقصه. برای تکمیلش قراره یه کتابی رو بخونم از میشل فوکو به اسم ” این یک پیپ نیست ” بعدش احتمالا بتونم بهتر راجب پنج نقاشی که خیلی دوس دارم حرف بزنم.

طبق معمول همیشه، مغز !

یه جمله ای بود توی یکی از کتابای ایگلمن با این محتوا:

تعریف توهم وقتی همه چیزی که حس میکنیم در واقع توهمی از واقعیت هست کار آسانی نیست.

ناشناخته

اینکه واقعا واقعیت چیست برای من موضوع کاملا بغرنجیه. همه آن چیزی که داریم از بیرون مغزمان اطلاعاتی است بسیار ناقض از تنها بخشی از اطلاعات در جهان.

چشممان تنها بخشی از طیف های نوری را میبیند گوشمان تنها بخشی از فرکانس ها را میشنود و … . و در ادامه حتی اینکه این اطلاعات چگونه پردازش خواهد شد نیز متفاوت تر است از واقعیت.

واقعیت انگار برای هر فرد رنگ بوی متفاوتی دارد . آن چیزی که من به آن آبی میگویم احتمال دارد برای فرد دیگری زرد باشد ولی در اخر وقتی از بحث نظری کنار میرویم این ها اهمیتی ندارد . چون ما فارغ از نوع دیده هایمان وقتی کلمه ای واحد برای اطلاعاتی واحد هر چند با پردازش متفاوت داریم میتوانیم با یکدیگر گفتگو کنیم.

اگر راجب این متفاوت بودن واقعیت برای هر فرد علاقه داشتید بیشتر بخونید فصل 4 کتاب ناشناخته راجبش حرف زده.

این بحث من رو یاد سه مورد دیگر هم انداخت که دوس دارم راجبش بگم شاید بتونه بخشی از کنجکاوی ما رو اغنا کنه و یا حتی ممکنه قویترم بکنه.

1 ) ریچارد فاینمن

من به واسطه سریال the big bang theory علاقه خاصی دارم به ریچارد فاینمن دارم. دانشمند پیشگام فیزیک که با مستند هاش و مصاحبه هاش بسیاری رو به فیزیک و این جهان فیزیکی علاقه مند کرد.

یه مصاحبه یه ساعته داره که من خیلی خیلی دوسش دارم. لینکشو میزارم خواستید ببینید.(توصیه میکنم حتما ببینید)

اگه حوصله ندارید همشو ببینید حداقل بخش اخر یا همین ویدیو که آپلود میکنمو نگاه کنید.در آینده اگه وقت شد زیرنویس فارسیشم میکنم.

https://www.youtube.com/watch?v=P1ww1IXRfTA

یه بخشی از این مصاحبه راجع به همین تفاوت درک و پردازش هست.

اگر ویدیو رو ندیدید !

اگر که ویدیو رو دیدید میتونید برید سراغ قسمت بعدی:

در ویدیو فاینمن از تفاوت درک اعداد در افراد مختلف میگه . ازمایشی به صورت تفریحی در خودش امتحان کرد. به این صورت که فاینمن سعی میکرد یک دقیقه رو با شمردن عدد حساب کنه و در خودش به عدد 48 رسیده بود یعنی وقتی از یک تا 48 میشمرد یک دقیقه طول میکشید.

بعد امتحان کرد که آیا میتونه در حین شمردن تا یک دقیقه کار دیگه ای انجام بده یا نه. کار های زیادی بود که قادر به انجامش بود ولی یک کار بود که نمیتونست انجام بده اون هم شمردن سطر های روزنامه بوده. اون میتونسته از روی متن روزنامه حین شمردن بخونه ولی نمیتونسته تعداد سطر ها رو بشمره.پ

دلیلی که به برای این اتفاق میگه اینه که شمردن برای فاینمن در مغزش به صورت صدا بود و بخش صدا در مغز مشغول فعالیت بوده و اون دیگه نمیتونسته حین فعال بودن بخش صدا کاری توسط اون بخش بکنه ولی بخش دیدن میتونسته مستقل کار کنه.

فاینمن با یکی از دوستان ریاضی دانش راجع به همین موضوع حرف میزنه و اون دوستش میگه که میتونه در حین شمردن اعداد تعداد سطر هارو بشمره ولی نمیتونه تصور کنه که متن رو میشه خوند . فاینمن ازش میپرسه که اون چطور نمیتونه بخونه . که دوستش میگه درک اون از اعداد تصویریه و موقع شمردن تا یک، اعداد به صورت شکل جلوی چشمش هستن.

همین مثال ساده قضیه درک متفاوت از واقعیت رو کامل مشخص میکنه.

2 ) تاریخ جنون | روی پورتر

کتاب تاریخ جنون رو یکی دوسال پیش خوندم کتاب جالبی بود البته درجاتی از اغراق در جبران توش احساس میکردم.(اغراق در جبرای حالتیه که نویسنده سعی میکنه در جهت یک نطر غالب یک ضد نظر قویتر از حالت عادی ارائه کنه تا در برایند نظرات به حد تعادل برسند.)توی کتاب بحث راجع به اینه که اصلا فلسفه بیماری های روانی و روانپزشکی چیه؟

وقتی فکر ها اینقدر متفاوتن ما چطور میتونیم اسم یک حالت ذهنی رو بیماری بزاریم اسم یه حالت دیگه رو سلامت روانی؟و بعد این دیدگاه ها رو از لحاظ تاریخی چپیش میبره و تفاوت در این معیار ها رو در طول زمان بررسی میکنه. بعدا اگه وقت شد راجع به این کتابم مینویسم ولی الان برگردیم سراغ بحث اصلی صرفا گفتم که اگه دوس داشتید بیشتر بخونید سراغ این کتابم برید.

3 ) synesthesia

synesthesia یک سندرمیه که فرد در مقابل یک حس اون رو به صورت آمیخته ای از احساسات دیگه میبینه. به عنوان مثال اعداد رو با رنگ های خاصی میبینه یا ایام هفته رو با بو های مختلف حس میکنه.

انواع مختلفش رو اکثریت افراد دارن ولی بعضی هاش کمیابترن . طبق تحقیقاتی synesthesia در نویسنده ها ، نقاش ها و به طور کلی هنرمندان 80 درصد بیشتر از افراد عادیه.

نوع جالبی که تقریبا همه ما داریم در احساسمون به نت های موسیقیه. یه ویدیو از ایگلمن هم این زیر در اینباره میذارم ببینید. ایگلمن یه کتاب جدا درباره synesthesia داره ولی متاسفانه ترجمه نشده.

ویدیو به صورت کامل لینکش اینه: https://www.youtube.com/watch?v=1UNG_NEtXJs

در این ویدیو حدودا 50 دیقه ای ایگلمن راجع به این صحبت میکنه که ما درک های کاملا متفاوتی از واقعیت داریم.

اینکه من به یک چیز میگم رنگ آبی ممکنه اون چیزی نباشه که شما بهش میگید آبی و ما این رو هیچوقت متوجه نمیشیم چون ترجبیات مختلف با نام یکسان میتونه یک تبادل اطلاعات کامل و بدون نقص رو ایجاد کنه.

این قضیه در همین مثال ساده خلاصه نمیشه و میتونه عمیق تر هم بشه. ممکنه اون چیزی که شما به عنوان بینایی ازش نام میبرین برای من تجربه متفاوت تری باشه به عنوان مثال من ممکنه دنیا رو به صورت پایین به بالا ببینم و شما برعکس من.

نمونه جالبی که این موارد میتونن کشف بشن و ما پی به این تفاوت تجربه و درک بشیم همین سنستزیاست. در اخر ویدیو روشی هم برای اینکه ببیننن افراد سنستزیا دارن یا نه ارائه میکنه که دیدنش خالی از لطف نیست.

نقاشی ها !

همه این بحث ها برای این بود برسیم به دو مجموعه نقاشی یکی از خوان میرو و یه مجموعه از رنه ماگریت.

1 ) خوان میرو

خوان میرو در سال 1925 این سه نقاشی رو کشیده. اسم نقاشی اول از سمت راست “این رنگ ها رویای من است” هستش.

این نقاشی ها منو یاد موضوعات بالا انداخت. دو نقاشی بعدی به نظر من مرتبطه با نقاشی اول. چیزی که من اون خط ها رو میبینم یک سره و قرمزی که بیرون سر قرار داره و آبی که اون قرمز داخل سر پردازش میکنه. انگار آبی رویایی از یه قرمز واقعی در بیرونه.

مرگ نقاش

نماد گرایی و احتساب زندگی نقاش در برخی آثار نتیجه برعکس داره و ما رو از درک واقعی اون اثر دور میکنه. ولی من نمیتونم ارتباطی که بین این نقاشی ها و موضاعات فلسفی که تو اون دهه ها در جریان بود رو نادیده بگیرم.

در پست بعدی یا در آپدیت بعدی همین پست راجع به میشل فوکو و نظرش و فلسفه سوسور در مورد زبان و تاثیرش در نقاش های هم دوره مینویسم ولی فعلا بریم سراغ نقاشی که یک سال بعد توسط رنه ماگریت کشیده شده :

2 ) رنه ماگریت

رنه ماگریت به نقل از خودش فیلسوفی که نطراتش رو با رنگ منتقل میکرد یک نقاشی معروف داره به اسم “این یک پیپ نیست” این نقاشی یک موضوع رو در نقاشی ها باز کرد به اسم خیانت تصویر موضوعی که ریشه اش از نظریات زبانی سوسور میومده.

دو نقاشی اصلی در این مجموعه وجود داره:

میشل فوکو در کتابی به همین نام نقاشی میگه:

دو پیپ داریم. اما آیا نباید گفت: دو تصویر از مان یک پیپ؟ یا یک پیپ و تصویری از آن، یا دو تصویر بازنمایی دو پیپ گوناگون، یا باز هم دو تصویر، یکی بازنمایی پیپی و دیگری نه، یا حتی دو تصویر دیگر که هیچ کدام نه یک پیپ اند و نه بازنمایی یک پیپ، با حتی تصویری که نه بازمایی پیپی ، که بازنمایی تصویر دیگری است.

میشل فوکو | این یک چپق نیست

بحث تفاوت دیده با بازنمایی آن یک بحث مهم در مغز است. در واقع مثل همین پیپ ها تصوری که ما از جهان داریم در واقعیت خود جهان نیست و احتمالا باید جایی در پایین لوب پسسری مان مینوشتیم: این یک واقعیت نیست.

در واقع من از این دو مجموعه نقاشی همون چیزی رو میگیرم که ما در مغز داریم. همان درک متفاوت و همان تفاوت درک و واقعیت موجود.

منابع بیشتر

برای اینکه بیشتر رنه ماگریت رو بشناسید توصیه میکنم مستند :”رنه ماگریت، مردی با کلاه لبه دار” رو ببینید. دوبله فارسی هم داره.

برای درک بهتر مفاهیم بازنمایی، هم گونی و همسانی کتاب های این یک چپق نیست میشل فوکو و “فردینان دوسوسور” از جاناتان کالر کتاب های خوبین. گرجه دومی سخت خوان هست خودمم تازه شروع کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *