راه باریک آزادی

آلیس ملکه سرخ را میبیند و با او مسابقه میدهد. الیس بعد ها هر چه فکر کرد نفهمید چگونه این مسابقه شروع شد.اما متوجه شد ا

گرچه ظاهرا هر دوی انها با شدت میدویدند درخت ها و سایر اشیا اصلا به نظر نمی آمد که جایشان تغییر پیدا کرده باشد سر انجام وقتی ملکه دستور ایست داد ، آلیس با شگفتی بسیار به اطراف ملکه نگریست . “مرا چه شدست که فکر میکنم تمام مدت زیر همین درخت بودیم! همه چیز مثل قبل است!”

ملکه پاسخ داد:”البته که اینطور است مگر انتظار دیگری داشتی؟”

الیس که هنوز اندکی نفس نفس میزد گفت:”اخر در کشور ما اگر برای مدت طولانی خیلی سریع بدویم یعنی همان کاری که اکنون داشتیم انجام میدادیم به جای دیگری میرسیم”

ملکه گفت:”چه کشور کند و تنبلی دارید! اکنون و اینجا ، همانگونه که میبینی، برای انکه در همان مکان قبلی بمانی باید تا جایی که میتوانی سریع بدوی”

شهریور امسال اتفاقات زیادی افتاد و پس از این اتفاقات خیلی چیزا عوض شد. بعد این اتفاقات رفتم سراغ راه باریک آزادی کتابی از عجم اوغلی و رابینسون؛ قبلا هم از این دو تا کتاب خونده بودم هر چند نصفه ولش کردم. “ملت ها چرا شکست میخورند”

عجم اوغلی و رابینسون تو کتاباشون نحوه نگارش ساده ای دارن و مثال های خیلی زیادی میزنن همون دلیلی که باعث شد من کتاب قبلی رو دیگه ادامه ندم گرچه الان به این نحوه نگارش علاقه بیشتری پیدا کردم

اول متن یه بخشی از داستان الیس در سرزمین عجایبه که تو کتاب راه باریک آزادی اورده شده و به این پدیده اسم اثر ملکه سرخ دادن.اثر ملکه سرخ جاهای دیگه ای هم کاربرد داره و تو بحث های تکاملی هم استفاده میشه ولی تو این کتاب برای توصیف شرایطی استفاده میشه که موجبات ورود یک جامعه رو به دالان آزادی فراهم میکنه.

سوالی که این پدیده برام جوابشو تا حدودی روشن کرد این بود. چرا تلاش میکنیم حتی اگر جوابی نگیریم؟ و دوم اینکه کی یک جامعه به آزادی دست پیدا میکنه؟

نمودار کتاب

توی کتاب یک نموداری اورده شده با دو متغییر :

  1. قدرت جامعه
  2. قدرت حکومت

1671282344088

دنیا دنیای پر سرعتیه برخلاف کشور الیس ما تو دنیای کندی نیستیم.تلاش در این دنیا نه صرفا برای پیشرفت بلکه در اکثر مواقع برای حفط وضع فعلی و شاید حتی بیشتر به عقب نرفتنه.وقتی اتفاقاتی رخ میدن که نمودار جامعه رو به سمت بالا و عقب میکشه اگه جامعه واکنش نشون نده در دراز مدت نمودار در یک “شیب لغزنده” میوفته و این سیکل معیوب ادامه پیدا میکنه تا جایی که لویتان های مستبد تشکیل میشن.

حرف اصلی این نمودار و پدیده در اینه که برای ایجاد آزادی حکومت و جامعه باید مثل الیس و ملکه سرخ با هم بدوند و تکاپو داشته باشن.این دویدن نباید منجر به افزایش لغزنده قدرت جامعه و یا قدرت جکومت بشه بلکه در بازه محدود مناسبی در نوسان باشه.

آیا باید در جای مناسبی جامعه از اعمال فشار دست بردارد؟و ان در کجاست؟

** عکس پست بر اساس این نموداره و جزو اولین کارام با کورل محسوب میشه نرمافزاری که این روز ها بشدت درگیرم کرده

مصاحبه عجم اوغلی با ایران اینترنشنال

مصاحبه رو بعد خوندن حدود نصف کتاب دیدم. و کمی تعجب کردم از حرفایی که عجم اوغلی زد و یکبار دیگه به صورت اجمالی کتابهاشو مرور کردم تا مطمئن بشم برداشت خودم اشتباه نبوده. عجم اوغلی اول مصاحبه تاکید کرد که ایران رو مطالعه نکرده ولی نطری داد که من حس کردم با محتوای حرفاش متفاوت بود.

در بخش های زیادی نه همه بخش های کتاب تاکید کتاب بر روی فشار از سوی جامعه و تغییر تدریجی ساختار حکومت از پایین به سمت بالاست ولی توی حرف هاش به صراحت از تغییر کل ساختار حمایت کرد.

بخش هایی از کتاب که دوست داشتم (آپدیت خواهد شد)

ویژگی معرف لویتان این نیست که شهروندانش را سرکوب میکند و به قتل میرساند (این ها معلول به شمار میروند) بلکه این لویتان ها هیچ ابزاری در اختیار جامعه و مردم عادی نمیگذارد تا رای و نقشی در نحوه قدرت و طرفیت لویتان داشته باشندو این گونه نیست که دولت چین مستبد است چون مردمش را به اردوگاه کار اجباری میفرستد. حکومت جین مردم را میفرستد چون میتواند، و میتواند چون مستبد است، یعنی از سوی جامعه مقید نشده و پاسخگو نیست

طبق نطر هابز لویتان یک چهره واحد دارد نه بیشتر. همه لویتان ها یکجورند هر کدام تا حدی که بتوانند قدرتشان را افزایش میدهند تفاوت در انجاست که تا چه حد میتوانند. این حد را عوامل بسیاری تعیین میکند که مهمترینش فشار جامعه است. البته از یک جایی به بعد اگر قدرت حکومت به یک شیب لغزنده بزرگ بیوفتد عوامل دیگر نقش مهمتری خواهند گرفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *